بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به عمک  

 

این روزها همه به روزند .

می ایستم جلوی گل فروشی و نگاه می کنم به گل های شاداب و چند تا گل ِ  پلاسیده ِ توی ِ گلدان های پلاستیکی ِ بزرگ. نیازی به پرسیدن قیمت ها نیست ، می دانم که مدت هاست که قیمت ِ گل ها سر به فلک می زند ! حتی اگر خودشان قدر ِ قیمتی بودن ِ خودشان را ندانند .

روز ِ مادر نزدیک است ؛ روز ِ ولادت مادر سلام الله علیها در پیش . این روزها همه به روزند با روایات ِ تقویم ...

قدم می زنم راستای ِ خیابان را ... زرد ، سرخ ، سبز ، آبی ... باد ِ بی حیایی پیچیده در گره ِ روسری ها و دنباله ِ شال ها ... و آن زلف ها که روزی ِ طره اش در دست ِ دلدار بود بر باد ِ هوا ِ ست ...

روز ِ مادر نزدیک است و روز ِ ولادت حضرت ِ مادر سلام الله علیها در پیش ...

هر کس می خواهد دل ِ مادرش را شاد کند ...

دلم در خیابان ها فشرده می شود و در کوچه ها در به در ... کسی یاد ِدل ِ مادر هست !؟ کی ما یادمان رفت روز ِ مادر ، چرا روز ِ مادر شد و برکت ِ نام گذاری اش ، یمن ِ قدوم ِوجود ِ نازنین ِ کیست ، این طلیعه ِ زهرایی را که از خاطرمان برد که بر خاطره ، مادری ِ مادر ِ هستی گرد ِ خاکی نشاندیم از غفلت ...!؟

تازیانه های سال ِ سقیفه تمام نشده ، وقتی دنباله ِ روسری ها را به باد داده ایم

ضرب ِ سیلی ها تمام نشده ، وقتی تارهای ِ طره ها به فریب ِ شیطان مهمان ِ هرزه گی ِ چشم ها ست ...

 

رو به قبله نشسته ام قرآن به دست ...

فاطمیه بود ، پله ها را دو تا یکی بالا می آمد، آمد در اتاقم و با هیجان گفت ؛ امشب نبرد ِ ال کلاسیکو ست و ترکیبات احتمالی تیم ها را برایم شمرد ...

 

در دلم می گذرد ؛

می خواهم از غمت نخورم بر زمین ولی

هر بار می رسم جلوی در، نمی شود

 

می گوید : اخبار گفته تعداد تماشاچی ها در کل دنیا، 4 میلیون ( تردید کرد و به فکر فرو رفت ) ... 40 میلیون نفر ...

فکر می کنم 11 نفر بازیکن ، یک نفر دروازه بان ، چند نفر مدافع ، چند نفر خط حمله ...می خواستم بپرسمش .

یک کوچه و یک مدافع و چند مهاجم ... چند تماشاچی داشت !؟

قرآن میان ِدست هایم می لرزد ...

این کوچه ها ، چند مهاجم دارد ، چند تماشاچی ، چند مدافع ، یک نفر دم ِدر تنهاست .

هنوز هم مادرمان در کوچه برای ِ دفاع از ولایت تنهاست ... هنوز سیلی و غلاف و تازیانه و ریسمان است اگر ایمان آبشخورش چشمه سقیفه دنیا باشد و اگر تماشاچی ها ، بصیرتشان فقط تماشا و هو هو کردن ...

قدم می زنم راستای ِ خیابان را ...

زرد ، سرخ ، سبز ، آبی ...

باد می وزد و با خودش باران می آورد ، دست هایم را به شور ِ همیشگی زیر ِ سقف ِ آسمان تمنا می کنم و می گویم؛

یک قطره یک قطره از چشم هایت ...

دعایی در دل ِ شکسته است

یا جابر العظم الکسیر ...






۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۳۰