بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین آمنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک









نزدیک 13 رجب ، باز بنری آشنا چشم نوازی می کند .

اعلام برنامه ساعت 5 است . ساعت 6:30 که می شود بین رفتن و نرفتن ،ر فتن را انتخاب می کنم به این امید که دیگر مراسم تمام شده ...

وقتی می رسم پای پله ها ، با وجود پنجره های بزرگ شیشه ای که قرار است یک عده را از تو جدا کند ، ازدحام جمعیت میهمان را می بینم و آه از نهادم بلند می شود . می روم خیلی دورتر از جمعیت جایی که تعداد کمی پراکنده نشسته اند ... و کنار یک ستون می ایستم . انتهای مراسم است جمعیت را با آهنگ یک هفته به عید بدرقه می کنند ، جمعیت صندلی ها را ترک می کند،  بچه ها از گل های روی سن آنقدر چیده اند که شمشادها تنها مانده اند .تکنولوژی چه چیز خوبی است بعضی ها بلند می شوند کنار مزارها می ایستند گوشی اندرویدشان را در می آورند و با شما عکس یادگاری می اندازند تا شاید در گروهی به اشتراک بگذارند .برگزار کننده گان صندلی ها را جمع می کنند و به سرعت و کشان کشان می برند .

  هنوز عده زیادی در صحن گلزار هستند . یا چند نفر چند نفر دوره گرفته اند و با هم صحبت می کنند یا تنها کنار مزاری دعا می خوانند . یکی از بچه ها را می بینم که گیر داده به پدر شهیدی و اصرار دارد به شنیدن خاطرات . و جعلنا می خوانم اینقدر که دلم می خواهد در این شلوغی آشنایی مرا نبیند اینقدر که دلم می خواهد تنها با تو باشم بی هدف دور می زنم که همه پاتوق هایم را در تصرف می بینم .

فکر می کنم این کلمه پاسدار روی مزار چقدر به او که کنارش ایستاده می گوید ک این مرد که بوده ، که چقدر از خاطرات او را می تواند بگوید.

کنار مزار شهید رحمانی می ایستم . خاطرات را با واژهایی که نیست که به زبان نمی آید که ردیف نمی شود در دلم مرور می کنم واژهایی که نمی توانند خطی از عظمت تو را توصیف کنند . آنقدر که کنار اسمت و برای معرفی ات هیچ درجه ای نیست . در واژها هم غریبی . گرچه آن کلمه سردار کنار اسم فرمانده هم هرگز نمی تواند بگوید او چقدر بزرگ بود اصلا بزرگی یکی  مثل فرمانده از سردار هم فراتر است ، این چهره ضمخت هم که از صورت او روی مزار کشیده اند اصلا شبیه فرمانده ی شوخ و مهربانی  که من از همرزمانش شنیدم نیست .

اصلا سردار نوشته ی روی سنگ مزارها هم از غربت شما کم نمی کنند . و عکس های یادگاری از مظلومیت شما ...

تکنولوژی چه چیز خوبی است ، می توانم بنشینم و با واژهایی که نیست با واژ هایی که فراری ست دو خط از شما بنویسم با چشم هایی شبیه باران.... تکنولوژی چیز خوبی است اگر بشود یک خط از غربت شما کم کند ؛ پدران آسمانی ...

 

 

نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی ناب‌ترین لذت دنیاست رفیق

*انسیه سادات هاشمی

۱۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۹ ۰ نظر