بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۵۲ مطلب با موضوع «دل نوشته ها» ثبت شده است

یا طبیب من لا طبیب له 

 

•سالها پیش کتابی از زرین کوب درباره مولانا خوانده بودم. آخرهای کتاب نقل شده بود که زمانی که شیخ جلال الدین در بستر مرگ افتاده بود برای کسانی که برای تسلای حالش به دیدارش آمده بودند این شعر را خوانده بود:
رو سر بنه به بالین ...

امروز بعد از نماز صبح ناگهانی یاد این شعر افتادم. برخی ابیات یادم رفته بود.در نت گشتم و باقی اش را هم مرور کردم.


•دکتر می گوید : دارویی برای درمان نیست.فقط تعدادی مسکن می نویسم که رنج ِ درد را تحمل کنی.
همینقدر با کلاس صحبت می کند.
فکر می کنم انسان چه موجود ضعیفی ست و بدن من چقدر ضعیف تر که در مقابل یک ویروس ساده، سپر انداخته  مبارزه نمی کند.
می بینم گلبول های سفید با کلاه های کج و کوله و قد و بالای زهوار دررفته ،سپر انداخته و هر کدام گوشه ای نشسته اند. یاد صحنه ای از فیلم‌گلادیاتور می افتم آنجا در آخر فیلم که گلادیاتور بر زمین زانو زده بود.
از فضای فیلم بیرون می آیم و نهیب می زنم چطوره وقتی هنوز من ایستاده ام شما دست از مبارزه و دفاع برداشته اید.
 یاد شاهنامه خوانی بچه های مدرسه هم می افتم که مدام بهشان می گفتم: هفت خوان رستم را باید حماسی بخوانید . بعد چند خطی برایشان می خواندم و می گفتم حالا دوباره بخوانید ... 

خب حالا منم کمی حماسه باید بیندازم توی صدایم. ولی گلویم خیلی درد می کند و نهیب حماسی من ، درام می شود.

حالا شاید اینها را که برایتان می گویم کمی خندیده باشید و رگ گلبول سفیدی تان گرم شده باشد برای مبارزه.
ببینید:بیایید مبارزه نکرده نبازیم.
حالا هم شاید از جایتان بلند شده باشید و بازو گرفته و مشت تان را سمت آسمان حواله کرده باشید که : "حق" یا " شیره " یا " اینه".

 

 

"کلما کسروا شیئًا بداخلی 
کان صوتک یرممنی
هر وقت چیزی را درونِ من شکستند
صدایِ تو بود که مرمّتم می‌کرد

۰۲ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۵۳

یا طبیب من لا طبیب له

 

سواد نداشت اما مناسبت های مهم و شروع ماه را خیلی خوب می دانست. نزدیک محرم که می شد چمدان قدیمی اش را از زیر تخت بیرون می کشید و پرچم سه گوش مشکی را بیرون می آورد و به بابا یا دایی می داد که برایش روی دیوار نصب کنند.

وقتی رفت از داشته های مختصرش؛ پرچمش را به من دادند. پرچم را از جعبه کوچکی که تربت ها در آن است بیرون می آورم. باران می بارد، مثل تاسوعای سال گذشته. همه خاطرات این یکسال قمری روی دلم می بارد. از آن وقت که پرچم ...

 

 

"ما اگر در این دیار دوام آورده ایم از این روست که مستاجر یاد تو بوده ایم.وقتی که تنها همین نسیم نام تو حیات آفرین است و تنها همین پناهگاه یاد تو آرام بخش ، ظهورت با هستی چه خواهد کرد و حضورت چه آرامشی در جان جهان خواهد ریخت ؟ بیا که هستی ، حیات بیابد و جهان، قرار و آرام بگیرد ."
 
 

۲۷ تیر ۰۲ ، ۲۳:۵۴

یا طبیب من لا طبیب له 

 

از کوچه های بنی هاشم...
از صحرای کربلا،
از صحن گوهرشاد
من این ارثیه را از میان دریایی از غیرت و رودی از خون مردی مردترین مردان و عفت ِعفیفه ترین ریحانه ها گرفته ام.
چه عطرِ مبارک و چه تقدس بی نظیری دارد این ارثیه ی مادری.

 

چگونه از تو بگویم، به دیگری که بفهمد؟

برای اهلِ کلیسا

اذلن چه فایده دارد...

۲۰ تیر ۰۲ ، ۲۰:۰۷

یا طبیب من لا طبیب له

 

گفت: بجای شکوه کردن،از دردهایتان لذت ببرید. نه فلسفه خوانده نه عرفان و نه منطق.اگر بخواهی درسی بیاموزی از زبان مربی ورزش هم می گویی که گاهی ساخته شدن در سوختن است.

۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۹:۳۹

اطلاعیه کلاسها را که دیدم خوشحال شدم.فکر کردم سرم را به کلاس های مختلف مشغول می کنم.یادم نبود دل به مشغولیت سر ، مشغول نمی شود.دل اگر برود ذهن را هم با خودش می برد. آنچه نیاز به کلاس و مشغولیت دارد دل است نه سر.
خداوندا ؛ قلبم را به یادت و ذکرت و مهرت ؛ مانوس کن.یا طبیب من لا طبیب له .| الحمدلله علی جمیع الاحوال.

 

بی روی تو آرام ندارم ،خبرت هست؟

یا مصلحت این است ندانی و ندانم....

•علی صفری

۱۹ تیر ۰۲ ، ۱۳:۴۹

یا جابر العظم الکسیر 

 

 

۱۴ تیر ۰۲ ، ۲۳:۳۸

یا طبیب من لا طبیب له

 

 

 

همه از کنارم گذاشتند

به غیر از تو

که از درونم گذشتی ...

جبران خلیل جبران

 

 

چه اکراهی داشتم برای این سفر و زیارت.هر بهانه ای آوردم که نیایم و از بردنم منصرف شوند،ولی تو می خواستی و امر کردی که باشم و بیایم..‌. ممنون مهر مدام و مستمرت با دل ناشکیبای بنده ات...

۱۳ تیر ۰۲ ، ۰۳:۵۳

یا طبیب من لا طبیب له 

 

...

•برای زندگی ابدی به دنیا آمده ایم و آن حیات ابدی در جهانی که هر روزش در دگرگونی ست محقق نمی شود.

 

•هر گوشه ی کاغذی از کاغذهای روی میزم خاطره و برنامه و رویایی ست که نوشته بودمش برای ...

•و اراده و خواست خداوند، بالاتر از هر اراده و زیباتر و قابل اعتمادتر از هر آرزو و خواسته ای ست. 

• مرا مومن کن به آنچه دوست می داری!

۱۱ تیر ۰۲ ، ۰۰:۲۸

یا طبیب من لا طبیب له 

 

 

۱۰ تیر ۰۲ ، ۲۰:۵۱

یا طبیب من لا طبیب له 

 

گلزار را با نوای خوش عرفه و دور و برم را با سیل جمعیتِ مشتاق و شیفته ی خودت بسیار شلوغ کردی. 
ممنون که این دل تنگ ِ بسیار کوچک را هر بار به ترفند ِ عنایتی نجات می دهی.

 

جئتک من کل منافی العمر

آمدم به سویت 

از تمام تبعیدگاه های زندگی

۰۸ تیر ۰۲ ، ۰۱:۱۵

یا طبیب من لا طبیب له 

هنوز ساعت هشت نشده بود که زنگ تلفن به صدا درآمد.دست دراز کردم و گوشی را برداشتم.ناشناس بود اما حدس می زدم برای چه کاری باشد. سرم هنوز درد می کرد،صدای گوشی را قطع کردم که سعی کنم دوباره بخوابم. این بار صدای پیامک آمد، حدس زدم همان بنده ی خدا باشد.
گوشی را دوباره برداشتم. پیام داده بود برای تحویل گرفتن خرماها بیایید. فکر کردم پنج جعبه خرما که دیگر این حرف ها را ندارد.
برخلاف دیشب ،هوای صبح گرم بود. خورشید نورش را از لای توری به داخل کشیده بود.نه حوصله داشتم نه توان و نه دلم میخواست بیدار شوم. از ترس اینکه دوباره زنگ بزنند جواب پیامک را دادم و به اکراه بیدار شدم و به زحمت یک ساعت و نیم بعدش راه افتادم.جای پارک در نزدیکی نبود ،دورتر پارک کردم و با خودم فکر کردم پنج جعبه خرمای کوچولو که دیگر زحمتی ندارد.
بعد از تحویل دادن گوشی، رفتم اتاق معاون. چقدر هم خنک بود.با احترام بفرما زدند و چای تعارف کردند.آقای میانسال مهربان در حالی که از جایشان بلند می شدند گفتند: پایین گرم است شما زیر خنکای کولر بنشینید من می روم از پایین ،بسته ها را می آورم. بعد پرسید: ماشین دارید؟
باز فکر کردم خب پنج تا جعبه کوچک خرما ، ماشین داشتن نمی خواهد.
آقای مهربان گفتند مشکلی نیست توی دو تا پلاستیک برایتان می گذارم.

وقتی پلاستیک به دست برگشت و از نازکی پلاستیک جعبه های قشنگ و بزرگ خرمای کباکب رو دیدم،چشمانم قلب قلبی شد و حالم  خوش شد پلاستیک ها را برداشتم که قلب قلبی ترین خبر ممکن در آن لحظه را هم شنیدم : مرغ هم می دهیم. برای غدیر پخت دارید؟
وای که چقدر مراقبت کردم که قلب هایی که می دویدند توی چشم هایم اتاق معاونت را قلب باران نکنند.
دیگر سرم سنگین نبود، گرفتگیِ قلبم گم شده بود و خون در رگانم بشکن و بال می زد.
به راستی که
شما بی نهایت خوب می دانید چطور حال مرا خوب کنید!

الحمدلله کما هو اهله

و انا لا احبک فقط
ولکنی أؤمن بک
کما یؤمن الاصیل بالوطن ..


•غسان کنفانی

۰۵ تیر ۰۲ ، ۱۷:۳۱

یا طبیب من لا طبیب له 

 

زد اگر کسی درِ خانه ات

دل ماست کرده بهانه ات ...

+

۰۲ تیر ۰۲ ، ۰۰:۴۰

یا طبیب من لا طبیب له 

 

 

یک روز می خوابی این قدر عمیق که هیاهوی هیچ غمی بیدارت نمی کند.

 

هرگاه اندوه می‌خواهد مرا بشکند 
یادِ تو می‌افتم
و قلبم لبخند می‌زند

 

 

۳۱ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۴۵

یا طبیب من لا طبیب له

 

اگر خدا شما اهل بیت علیهم السلام را الگویی حسنه برای زندگی و حیات ما آفرید بی شک رسیدن به عشقی، هم افقِ عشق آسمانی شما هم برای ما شدنی ست. ما نیز می توانیم برای خدا ،زیباترین عاشقانه ها و ماندگارترین جهادها را کنار همسفرمان در این سیاره رنج رقم بزنیم . می توانیم اگر در درون ما هم دو دریا باشد که قبله اش اقیانوس حیات شما باشد اگر افق چشم های ما محو تماشای خورشید ِ جمالِ عالم آرایِ شما باشد. آسمانِ دوست داشتنِ ما هم می تواند تا عالم بقا ادامه داشته باشد اگر ابتدا و میانه و بی کرانه اش خدا باشد خدا باشد خدا باشد.روز عشق بی شک روز ازدواج شماست دو آسمان ، دو دریا ، دو بهشت.

۳۰ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۱۶

یا طبیب من لا طبیب له 
.

 

زنگ زد و گفت دو خواهرند که لباس مناسب ندارند.اگر می شود تکه پارچه های فلانی را بگیر که برای این دو تا بچه لباس بدوزیم.
فکر کردم هر چقدر این دو بچه جان ندار باشند خرده پارچه های عروسکی که برایشان لباس نمی شود. خلاف میلم ، به دوستان سپردم برای لباس دست دوم. اما هنوز خبری نبود، تا رسیدیم به شام شهادت.شاید تولدم بهانه ی قشنگی شد که جور دیگری برای دلم باشید و دلم خواست برای تن پوششان به شما متوسل بشود هر چه باداباد.
عمرِ درخواستِ من،فقط کمی بیشتر از ۲۴ ساعت شد ولی موجودی اش به جودِ شما؛ خیلی بیشتر از انتظار من. ممنونم که آفتاب مهربانی تان را بر سر این دو نازدانه سایه کردید. لبخندشان و شادیِ دل هایِ کوچک شان پیشاپیش تقدیم ِشما.

 

و أَمِنَ مَن لَجَأَ إِلَیکُم 
و هرکسی...
به شیوه‌ى دل خودش...
به شما پناه مى‌آورد!

۳۰ خرداد ۰۲ ، ۰۱:۰۵