بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید آوینی» ثبت شده است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین آمنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک



بیست و ششمین شماره هفته نامه خط حزب‌الله به روح پرفتوح سید شهیدان اهل اقلم شهید سید مرتضی آوینی تقدیم شده است.+




من تا مدّتها که روایت فتح پخش می‌شد، اصلاً شهید آوینی را نمی‌شناختم؛ ولی از مشتریهای همیشگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً می‌نشستم و این برنامه را نگاه می‌کردم. روی من تأثیر زیادی می‌گذاشت و می‌دیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یک وقت همان جوانان آمدند پیش من (به نظرم مال جهاد بودند) من در همان جلسه گفتم: «این صدای نجیبی که اینها را بیان می‌کند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.»

اما بعدها خودِ ایشان به من نوشت: «آن کسی که اینها را تهیه می‌کند، من هستم.» کسی که می‌خواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهی حرفی را کسی می‌زند و حرف بزرگی است؛ اما پیداست که خودش اعتقادی به این حرف ندارد.

 امّا این صدا، آن صدایی است که بزرگترین حرفها را می‌زد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً می‌گفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان می‌گفت که گویا راههای آسمان را خودش رفته، دیده و می‌داند که اینها آشناتر هستند! ما خیال می‌کنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیده‌ای باشد. امّا ایشان آن‌طور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و درعین‌حال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و هنرمندانه.

*امام خامنه ای حفظه الله
مصاحبه با تهیه‌کنندگان مجموعه روایت فتح
72/6/11
+


۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۵ ۰ نظر

 

 

شهادت در رکاب امام خمینی زیباست اما دفاع از ولی فقیه حاضر از آن هم زیباتر است.  خون دادن برای امام خمینی زیباست اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیباتر است.

« شهید سید مرتضی آوینی »

 

http://parvanegi.persiangig.com/image/Emam%20Khameneei.jpg

 غزل خوانی خلیل ذکاوت در محضر امام خامنه ای روحی فدا(+)


 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  :

عاشقان

پیامک ِ خالی ِ یار را نیز منتظرند

او که دیگر ، خدای ِعاشقان است ...

از پیام ِخالی ام هم

عاشقانه ای

می سازم ...







۰۷ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰


مِنَالْمُوْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ

فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ

وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا۱

چه خوش صید دلم کردیبنازم چشم ِ مست ات را

که کس آهوی ِ وحشی را از این خوش تر نمی گیرد

 بسم الله الرحمن الرحیم

مثل ِ تو که نامه ای به بهشت۲نوشتی من هم می خواهم نامه ای به بهشت بنویسم ... تو گیرنده ِ نامه ات شهید رضا مرادی بود و من البته خود ِتو !

یادت هست گفتی رضا جان کوچه دیگرتو را به یاد ندارد اما می داند که چیزی را فراموش کرده !؟و من در آغازین سال ِ دهه ی ۹۰ باید از کوچه و خیابان ! با تو چه بگویم ؟

من که جنگ را از زاویه صدای ِ دوشکاها و نور ِمنور ها و خمپاره ۶۰ ها که سر می برد و دست می برد و بوسه هایش همرزمان ات را بهشتی می کرد ندیدم ، من جنگ را با صدای ِ پُر درد ِتو و نفس های سوخته ِ جاری در روایت ِ فتح ات دیدم و شناختم

سید مرتضی جان !

چهره ات در قاب ِ عکس ِ حجله ایی۳که گرفته ای آن قدر آرام است کهشاید کسی دل ِ پُر درد ِ تو را حتی از چین های ِ پیشانی ات نخواند ولی من خیلی قبل تر از آن که خبر ِ شهادت ِ تو را روی ی بُرد ِ مدرسه ببینم تمام ِقافیه های ِ ناتمام ِدلم را به تو باخته بودم !


 

حال بیا به همان ِعهد ِنانوشته ِ که خود می دانی ، بیا به من بگو که این موویلا که ساعت ها پشت آن می نشستی چه بود اصلاً چه جاذبه ای بود که تو را از آن سوی ِ مرزها به این سو کشانید !؟

بگو جنس ِ دهلیز و بطن و آئورت ِ قلب ات چه بود که خدا بیلی را که می خواستی برایش بزنی ، از دستت گرفت و جایش به تو قدم و قلمی دیگر داد.

خودت که گفتی برای خدا بیل زدی نه بیل را برای ِ خدا زدی ، چه این درک ِ والای تو - در تقدم و تأخر واژه های ِ فقط همین سطر -زانوان ِ مرا پیش بصیرت ات خم می کند ، تو جهاد را از درون ِخودت شروع کرده بودی         تو ابراهیم جان ِخویش بودی ...

این بود که شد و بار یافتی که دست دراز کنی و با گرمی ِ نفس هایت لات و هبل های ِقلب ِمرا یک به یک بشکنی و باغ ِ دیگری در فراسوی مکان و زمان نشان ام بدهی و بگویی ام که هنگامه هنگامه ِ جهاد اکبر است.

تا بخوانم آن را که موسی ِ نبی سلام الله علیه آن وقت که به مبارزه فرعون ِ زمان خویش ، بیرون می شد

اِنّی ذاهِبُ اِلی رَبّی سَیَهدِین ِ

 

باید بگذارم این حاجیان ِ کعبه سنگ و چوبی را ، چون مولای ِمان حسین سلام الله علیه ، که نیمه ِ دیگر ِ حج اش را جای ِدیگری تمام کرد

سید مرتضی جان ! ببین آن سطرها را که مقابل ِضریح ِنورانی برادر ِ امام غریب به خون ِدل نوشتم،  در این شب به کجاها کشانده ای !؟

انگار باز از من دید ِدیگری بخواهی و دیدن ِدیگری !

 

نه هرگز خسته خواهم شد نه وامانده  ، حتی اگر دل شکسته و دل خون باشم و تن ها میان ِ ... تو خیال ات راحت و دل ات آرام ... من هنوز نفس می کشم حتی اگر ، سوختگی ِ بازدم ام مشام ِعده ای را بیازارد !

تو اما سطرهای ِاین نامه را چنان بخوان که رضای ات خواند . حنجره ی سوخته رو به خیال ِنورانی ات می گیرم و  هزار بار می خوانمت ... دریابش . +

 

لیلا اگر دل سوخته هم باشد

اما سیاوش روح اش را ،

از ورود ِبه آتش

باکی نیست


ـــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌‏اند; بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضى دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند.

سوره احزاب آیه۲۳

+-۲

 +  -۳


سخنرانی حاج سعید قاسمی در مراسم بزرگداشت شهید سید مرتضی آوینی+





۰۱ مهر ۹۰ ، ۲۰:۳۰