هنوز تو را داریم ... هم نام ِ مسیح
سلام
شاید برایت غریب باشد که من بخواهم بعد از این همه سال از تو بنویسم و اینکهما بخواهیمبعد از این همه سال تو را فریاد کنیم ...
فکر کردیم ... بگذار فکرهایم را ننویسم آخر قرار شده فقط از تو بنویسم که بودی مثل ِ یک رویا و هستی در ذهن خیلی مثل یک خاطره ...
بودی و ما بودیم و شیطنت های کودکی و بزرگی و مهربانی ِ بی نهایت ِ تو که گذشتن ا ز سهم ِ غذایت که هنوز در کودکی ذهن ِ من مانده ...
که بودی و همه ریز و درشت سوار ِ ماشینت می شدیم و تو چند چشمه نشانمان می دادی که برق از سر ِ کودکی مان می پرید ...
و سال هاست که نیستی و سال هاست که جایت خالی ست و سال ها بود که منتظرت بودیم ، فکر می کردیمآن سر ِ جدا شده از تن ، مال ِ تو نیست
که فکر می کردیم آن پیکر به هم آمده مال ِ تو نیست
کههنوز تو را داریم...
بعد از تو کسی ا ز سهم ِ غذایش نگذشت بعد از تو ، سهم ِ بعضی زیاد شد اما کسی از سهم ِ غذای ِ خودش نگذشت ...
مدل ِ ماشین ها عوض شد ولی هیچ ریز و درشتی با هم سوار ِ ماشینی نشد ...
بعد از تو ، از تو گفتن زیاد شد اماهیچ کدام خود ِ تو نشد...
سلام
دلم می خواهد نامت را فریاد کنم اما فاش شدن ِ نامت ، فاش شدن ِ خیلی چیزهاست ...پس بگذار نامت همچنان غریب بماند ...
رضا می دهی همچنان به این غریب ماندن .... خاطره ی ماندنی دل ِ ما ؟!
بگذار نامت غریب بماند
اسم رمز :
وین عمی ؟