بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

یا طبیب من لا طبیب له

 

 
•دلتنگی می تواند خوشآیند باشد وقتی مطمئنی که او که برایش دلتنگی هم دلتنگ ِ توست.
می تواند خیلی خیلی قشنگ باشد آن وقت که می گوید اصلا دلتنگی تو اثر دلتنگی من برای توست.می دانم می توانید فاصله ها را بردارید! شاید بگویید وقتی اینقدر حضور هست فاصله ای هم نیست تا بخواهد برداشته بشود.+
اما باز دلم گاهی سفری می خواهد بی بازگشت.
چند روز پیش  وقتی بی مقدمه گفت:مدتی هست حس می کنم به زودی می روی برای همیشه و برنمی گردی! ،بی نهایت در دلم خوشحال شدم.‌حتی خیال بعضی چیزها، گاهی به انسان انگیزه ی صبر و تلاش می دهد. حال دلم خوش می شود به  رزق های حال خوب کن که بی مقدمه و ناگهانی از سمت توجه نگاه تان، قلبم را احاطه می کند و قدم هایم را محکم می کند و سدنشسته در گلو را عقب می راند.
 
آخرین بار که برای حل گره هایی در محضر شما زانو زدم فقط به حلش با راه حل های خودم فکر می کردم و برایتان مسیر حل هایش را هم ترسیم می کردم و وقتی همه چیز طور دیگری پیش رفت فکر کردم دست خالی برم گرداندید و جوابم در بی جوابی ست؛فکر کردم حواله ام به آینده کرده اید....
اما زودتر از آنکه از باب الجوادتان خارج بشوم آنچه می خواستید را دریافت کردم و دیدم چه آرامشی دارد آرامشی که شما برایم می خواهید. قلبم لمس کرد دستی را که روی  زخمش گذاشتید و شنید چیزی که در گوشش زمزمه کردید.شما برای کمک به من ، کمک مرا برای پیدا کردن راه حل نمی خواستید. حتی بی نیاز از بیان من هستید .خب عقل کوچک زمینی شده ی من گاه یادش می رود که شما خود شاه کلید همه قفل های بسته اید و هیچ چیز از نگاه آسمانی شما پنهان نیست.
و دلِ آرام و مطمئن و ضمیر امیدواری که عطای شما باشد می تواند میان رنج ها و اضطراب ها هم قرار داشته باشد و تکلیف خود را بداند.
 
•الهنا ؛گویا جایی گفته ای:
وقتی دلت تنگ می شود به آسمان نگاه کن!
"قد نری تقلب وجهک فی السماء"
 
و بزرگی می فرمود قرآن را چنان بخوانید انگار بر خود شما نازل شده.
پس امید دارم به زودی بگویی :
به آن سو که دوست داری ‌تو را می گردانم. :)
 
به راستی که من به خیری که تو بر من نازل فرمایی سخت محتاجم.
۲۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۴۵

یا طبیب من لا طبیب له 

هدیه ی تو بود درس هدیه در این سال تحصیلی برای من . بارها دیدم و شنیدم که حرف هایی که می زدم حرف من نبود ، تو بودی سخن می گفتی با دهان من ،با من و بچه ها.
بارها پیش آمد که لحظه ای بین درس دادن ها و پاسخ به سوالات بچه ها به خودم آمدم که واقعا چطور این حرف ها را بلد شدم بزنم و در همان آن ،بقیه حرف یادم رفت که یادم بیاوری این من نیستم که می گویم، این تویی .
هدیه؛ هدیه ی تو بود به من آنجاها که دیدم مخاطبِ برخی حرف هایم ،خودم هستم که جواب دردها و سوال های بی جوابم را از زبان و کلام خودم به من می دهی.
ممنون از هدیه ای که در حرم عمه جانم علیها السلام به من دادی. ممنون که این سال تحصیلی ویژه ترین کنارم بودی. بودنت را از من مگیر.کمک کن تا هستم با تو ، از تو بگویم، به یادت باشم که همنشین من باشی و تا همیشه عطر تو را داشته باشم.

 

•و از آن روزی که مرا دوست داری
جهان بزرگ‌تر شد و آسمان گسترده‌تر شد
و دریا نیلگون‌تر شد و گنجشکان آزادتر شدند
و من هزار هزار بار زیباتر شدم...
•سعاد الصباح

۱۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۴۰

یا طبیب من لا طبیب له

امیدم را به نگاهت وصل کن.نگاه تو آنقدر می ارزد که بخاطرش از این روزها بگذرم.دلم گرم است که می گذرد و تو نه در انتهای مسیر که در قدم به قدم این روزها با منی. دلم را هر روز در پیشگاه تو گذاشته ام و اشک هایم را پای دامن تو نشانده ام‌.دست های خالی و ناتوانم را با دست های قوی و پرتوان خود بگیر.

لن تهزمنی الأشیاء وأنتَ دائمًا جانبی. 
هیچ چیز من را شکست نخواهد داد وقتی تو همیشه در کنارم هستی.

۱۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۱:۱۰

یا طبیب من لا طبیب له

•روسری ام را می چسباند به صورتش و می گوید: ...بوی مشهد میده.
نگاه مرا که می بیند می گوید: راست میگم....! و گوشه ای را که در دست داردبلند می کند و سمتم می گیرد و می گوید : بو کنید بوی مشهد میده.
نفس عمیقی می کشم. 
می گوید : دیدید راست گفتم!

•می رسم خانه و باز یاد حرف هایش می افتم. دوباره گوشه ای که در دست داشت روی صورتم می گذارم...و از خودم می پرسم چرا چیزی را که او استشمام کرد ،من نمی شنوم...؟! 

 

مذ أحببتک
صار العالمُ أجملَ ممّا کان
‏الوردُ ینام على کتفی
والشّمس تدور على کفّی
و اللیلُ، جداول من ألحان

از آن دم که دوستت داشتم
جهان، از آنچه بود، زیباتر شد
گل‌ها روی شانه‌هایم به خواب می‌روند
خورشید بر کف دستانم می‌چرخد
و شب، جویبارهایی از نواهاست‏*

*عبدالقادر مکاریا

 

معلا
 

۰۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۵:۱۵

یا طبیب من لا طبیب له

 

خاطرم را شانه می کنی...؟! پریشان است.

.

.

.

.

 

 

+

۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر