بدون مرز
جمعه, ۱۶ دی ۱۴۰۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ
یا جابر العظم الکسیر
"تصویر سنگ مزارتان،
و عکس تان که یک بار دیدمش
و خاطره پروازتان را که یکبار برایم گفت،
جزء این ها چیزی از شما نمی دانم.خیلی دلم می خواهد گاهی بیایم و کنارتان بنشینم و شما برایم حرف بزنید صدای شما حتما خوب و شنیدنی ست و حرف هایتان حتما برای حالم خوب است.
با دخترتان حرف بزنید و همیشه برایش دعا کنید که به دعای خیرتان خیلی محتاج است."*
*روز قبل،سر سجاده و با دلی شکسته در جایی برای شما نوشته بودمش،ممنون که خیلی زود جواب یادداشتم را دادید، ممنون که اجازه دادید خیلی ملموس نگاه مهربان و دست های دعایتان را حس کنم...
چه خوش آن نفسی که به مَحرم دل
بنشینم و تازه کنم غم دل
۳۶ ع
۰۱/۱۰/۱۶