یا طبیب من لا طبیب له
کنار هر تختی همراهی بود و کنار دل من همراهی تو،با این همه
قطره قطره اش اشک می شد از غم دلتنگی ات...من در کنار تو و دور از تو...
دارالسعاده
۱۷:۵۷
یا طبیب من لا طبیب له
کنار هر تختی همراهی بود و کنار دل من همراهی تو،با این همه
قطره قطره اش اشک می شد از غم دلتنگی ات...من در کنار تو و دور از تو...
دارالسعاده
۱۷:۵۷
یا طبیب من لا طبیب له
اگر روزی بر گذر من از صحن هایت فقط نسیم خاطرات وزید،
بدان که من خیلی بابت این روزها و آرامشی که هدیه شماست از شما ممنون بودم.
اگر بر عبور دقیقه های ساعت حرمت ،چشم منتظرم نچرخید ، به همه دقایقی که می دانی و نگاهم می کردی، یادم کن...
الحمدلله.
صحن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله
یا طبیب من لا طبیب له
نه حرف های نانوشته ام از چشم تو پنهان است نه نیت های نیمه تمامم
دل نوشته هایم را برایت هر روز با چشم هایی تر فرستادم
بی جواب نبودند
همان وقت که گره های کور ِسفر، یکی یکی گشوده می شد...
آرامشم! من؛ این من حیران و سر به هوا و امیدوار را از صحن دستان خودت پرواز می دهی؟!
یا طبیب من لا طبیب له
پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف های دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه هایی بن بست باز می شوند نمی توان جست، بهتر آنکه پرنده ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند، از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
(شهید سید مرتضی آوینی اعلی الله مقامه)