دست هایت
يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۳۹ ب.ظ
یا جابر العظم الکسیر
دنیای محدود ، نتوانسته بود تو را محدود کند و دست هایت را ببندد، سختی ها؛ پیش پایت رقمی نبودند ، هیچ سیم خارداری تو را پشت خودش نگه نمی داشت ، برای هر مکر دشمنی ، مکری بزرگتر داشتی برای هر تکی ، پاتکی،گرما و سرما و دور و نزدیک نداشت . هر جا حضورت را می طلبید حاضر بودی . هر جا درمانده و خسته و بی پناهی بود تکیه گاه و پناه بودی . دست هایت بدون مرز دستگیر بودندو وجودت عمود و تکیه گاه .
حالا... حالا که دست هایت به آسمان رسیده ، حالا که از مکان و زمان گذشته ای و در لازمان و لامکان از احوال مان باخبری ، حالا که دل بی نهایت عزیزت عرش نشین است و به جایگاه ِ عند رب ات رسیده ای ، حالا چطور باور کنم که در هجمه ها برای مظلومیت مان سینه سپر نمی کنی ؟! چطور باور کنم که سکوت کنی و دست روی دست بگذاری و دست هایم را نگیری!؟
۰۱/۰۸/۱۵