بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

۱۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

یا طبیب من لا طبیب له

 

•وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

•نهان آسمان‌ها و زمین فقط در سیطره دانش خداست، همه کارها به او باز گردانده می‌شود؛ پس او را بندگی کن و بر او توکل داشته باش، و پروردگارت از آنچه انجام می‌دهید بی‌خبر نیست.

سوره مبارکه هود |۱۲۳

 

سَرم را می گذارم روی آیاتت.

به راستی چه شانه ای محکم تر از آیاتت برای دلی لرزان.

 

 

۲۸ فروردين ۰۲ ، ۱۴:۵۰ ۰ نظر

یا طبیب من لا طبیب له

 

+

و قصه ی دلِ بی قرار به اینجا رسید:

فراق برای ما

و

وصال برای تو...

 

 

آستانه

۲۳ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۵۶ ۰ نظر


یا طبیب من لا طبیب له

بذکرک عاش قلبی...

•[...]

•این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تقدیم وی کنم

۱۸ فروردين ۰۲ ، ۱۸:۲۱

یا طبیب من لا طبیب له

 

برای او دوست داشتنت؛
چیزی که برای من،تکراری نشد.|

 

و اگر می پرسیدی بین همه چیز که می شد انتخاب کرد،چرا این؟

می گفتمت که: چون به قلبم بسیار نزدیک است.|

۱۳ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۲۲

یا طبیب من لا طبیب له

 

"و لله ما فی السموات و ما فی الارض..."
" هر چه در آسمان ها و زمین است از آن ِ خداست..."•

"یعنی حتی من هم، از آنِ تو هستم و هر چه و هر که دوستش دارم هم از آنِ توست.‌.‌.!"

"و کان الله بکل شیء محیطا"•

•نساء|۱۲۶

۱۲ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۳۳ ۰ نظر

یا طبیب من لا طبیب له

 

•باران می بارید و در آسمان شب هیچ ستاره ای سوسو نمی زد. با تو در دلم گفتم اگر با منی نشانه ای بفرست مثلا؛ستاره ای در آسمان بدرخشد و  چشم به آسمان دوختم که همچنان در سیاهی مطلق بود و سکوتش را فقط بارش ملایم باران می شکست.
رو به آینه کردم در چشم هایی پر اشک ، برق ستاره هایی سوسو می زد...

•هنوز باران می بارد 
چقدر صدای خوشش، قلبم را از یادت لبریز می کند. ای که در تمامی لحظات بارانی دنیا ،بهاری تر در خاطرم تداعی شدی! ای که شادی قشنگ ترین روزهای عمرم را تنها شاهد بودی و در تلخ ترین لحظه های زندگیم تنها عمود! ای که گله هایم را با محبت و گرمی حرف هایت پاسخ می دهی و فرارهایم را با زنجیره های تدبیرت مانع می شوی ... 
من هر روز برای حرکت و ادامه دادن این مسیر، مهر نگاه تو و اطمینان دست های تو را می خواهم...

 

این نغمه محبت بعد از من و تو ماند

تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

۱۱ فروردين ۰۲ ، ۱۴:۱۷

یاطبیب من لا طبیب له

 

یا مَنْ إذَا تَضَایقَتِ الأُمورُ فَتَحَ لَها باباً لَمْ تَذْهَبْ إلَیهِ الأَوهامُ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وَ افْتَحْ لِأُموری المُتَضایقه باباً لَمْ یذْهَب إِلیهِ وَهْمٌ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ؛

ای آن که هنگام تنگی و دشواری کارها، درهایی را می گشایی که در خیال و تصور هیچ کس نمی گنجد، بر محمّد و خاندان او درود فرست و بر تنگناها و امور دشوار (زندگی) من دری بگشای که خیال و تصور هیچ کس بدان نرسد .

کتاب قصص الأنبیاء راوندی ص ۳۶۰

۱۱ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر

یا طبیب من لا طبیب له

‏دوستان را در دل رنج‌ها باشد 
که آن به هیچ دارویی خوش نشود!
نه به گشتن،
نه به خفتن،
و نه به خوردن
الّا به دیدار دوست که:
لقاء الخلیل،شفاء العلیل

 

+

 

 

۰۸ فروردين ۰۲ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر

یا طبیب من لا طبیب له

 

درب صندوقچه را باز میکنم 
عطر حرمت از پرچمت می پیچد و انگار قلبم را در آغوش می گیرد...پارچه سفید را بر می دارم بوی گلابش مستم می کند ...
با تو می گویم؛ اگر پیراهن یوسف علیه السلام  چشمانِ نبی خدا یعقوب علیه السلام را شفا داد از تبرک آستان تو هم قطعا شفا بر می آید...
قطعا شفا برمی آید به اذن الله

و می گذارمش روی قلبم...

قطعا شفا بر می آید.

 

 


•مرا طوری در آغوش بگیر

که انگار

فردا می میرم ...

و فردا چطور؟

طوری در آغوشم بگیر

که انگار

از مرگ بازگشته ام

...

نزار قبانی

 

نشانه ها۲۴۵

۰۷ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۱۴

یا طبیب من لا طبیب له

 

خب اگر فشار کسی خوب هم باشد با ایستادن در معطلی بسیار زیاد داروخانه مسلما فشارش پایین می آید حالا وای به حال بیماری که فشارش پایین هم باشد. دلم میخواست بروم به دکتر بگویم لطفا این نیم کیلو سرم را وصل کنید تا بتوانم این همه بایستم که سرم تجویزی شما را بگیرم.
بعد هم دارو به دست با چشمانی که سیاهی می رفت، باید می ایستادی پشت دستگاه خود دریافت که نوبت می ستادندی و وجه دانه دانه سرم و امپول ها را جداگانه کارت می کشیدی
تزریق عضلانی، تزریق وریدی، سرم تراپی، تزریق داخل سرم.
هنوز هم نفهمیدم بیمار بیچاره که خون در بدنش نمی چرخد چطور باید این همه سلسله مراتب را برای پذیرش شدن طی کند.
و اما بعد ؛ پیدا کردن رگ بیمار آن هم توسط پرستاری که چنان مصرانه سوزن را در رگ نازکتر از سرسوزن فرو می کرد که انگار قرار بود معجزه ای در این نبرد نابرابر رخ بدهد. آخرسر هم، سر سوزن را مثل شمشیر از نیام دستانم بیرون کشید و مظلومانه گفت: ببین خیلی بزرگه، رگت اما ضعیفه زود پاره میشه. انگار از اول من حکم کرده بودم که الا و بالله که همین سرسوزن را باید در این رگ ها فرو کنی.
 الحمدلله راضی شد به سِحرِ آنژیوکت سرم را پشت دست بزند و مرا از شر تزریقات خودش برای دقایقی خلاص کند.
اما دو دقیقه بعد با ۴سرنگ مجهز برگشت همه را مثل مهماتی قیمتی کنار دستم گذاشت و گفت:  مراقبشان باش پیش خودت باشد که با آمپول های بقیه مریض ها قاطی نشود. مثل اینکه درمانگاه زیر رگبار آتش و خمپاره باشد و هر لحظه احتمال کن فیکون شدنش برود.

پرستار تخت کناری که سرم بیمارش را به سلامت زد سرک کشید و با تعجب گفت: این همه آمپول برای کیه؟!
خب جوابش اظهر من الشمس بود من که نمیتوانستم با سرم پشت دست رفته باشم و آمپول و سرنگ های تخت های مجاور را به جیب زده باشم. خب تعجبش هم به حق بود ۴ تزریق در آن واحد برای یک بیمار؟؟ چرا ؟؟؟؟

و آرام آرام رسیدیم به تزریق  پنی سیلین که چون داروخانه نمره ۸۰۰ ش را نداشت دکتر جان نمره یک م و دویست را نوشته بود.
بله من از هم از خردسالی می دانستم که پنی سیلین بدون تست تزریق نمی شود خب آن پرستار سلاخ چرا نمی دانست نمی دانم.
پرستار متعجب که آنژیوکت را بیرون کشید گفت حالا آمپول و کیف و موبایلت را بردار برو دنبال درخواست تست پنی سیلین...
نمی دانم چرا اسم درمانگاه را درالشفا گذاشته بودند؟! 
با دو دست مجروح همه وسایل قید شده را هم برداشتم و راهی شدم و جالبتر تستش بود یکی زد و رفت و دیگری هم ...
آخر یک دست و یک پنی سیلین چند تا تست میخواست؟! گفتم آخر یکبار تست شده که. او هم مثل اینکه اتفاق خاصی نیفتاده گفت: عه خب باشه،
حالا برو تستت رو به دکتر نشان بده که تایید کند.چرا نمی شد دو دقیقه امان بدهند سرم جذب بدن بیمار بشود. بله در آن قسمت از کره زمین ،بیمار باید آنقدر بدود که به این نتیجه برسد که تا وقتی سرپا هست و جان در بدن و خون در رگ دارد زحمتش مساویِ رحمت نیست و باور کند قوی تر از آن است که بیماری به زانو درش بیاورد!

با این حال من که فکر می کنم گروهی معاند در قالب پرستار در آن درمانگاه مرا شناسایی کرده بودند و به هر دری می زدند که من به نماز جمعه ی حرم نرسم.اذان که می زد سرم هنوز پشت دستم بود. تمام مراحل زدن آمپول ها و پنی سیلین و رفتن تا گیت و بازرسی هم امام جمعه محترم در حال سخنرانی ... تجدید وضو وصل شد به شروع نماز، دیگر همه اش به دو گذشت ، خدایی بیمار دل شکسته ی مجروح به این فرزی...
رسیدم به درب جمهوری که دو خادم بسته بودندش اما معجزه فقط معجزه شما که خادم گفت: بفرمایید برای شما باز است و من تا صف نماز و رسیدن به قنوت نماز فقط دویدم...
خب کجا بود آن رفیق شفیق که می گفت تا تو راه بیای کارهامون همه می مونه.من در درون خودم دو پر برای روز مبادا دارم وقتش برسد پرواز هم بلدم !
بعله و به همین مبارکی نماز جمعه هم خوانده شد.
تا چشم معاندین کور شود ... بشمار !

 

.*نه برای صحن، نه برای رواق ،نه برای چای و نقاره خانه ،...برای خودت خیلی خیلی دلتنگم....

.*  هم برای صحن،هم برای رواق،هم برای چای و نقاره خانه...هم برای هر چیز که عطر تو را بدهد خیلی خیلی دلتنگم....

۰۴ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۵۷

یا طبیب من لا طبیب له

گاهی شوق دیدار کسی آنقدر برایت مقدس است که تمام لحظات انتظارت را فکر می کنی که وقتی رسید چه بکنی؟ چگونه سمتش بروی؟ چگونه سلام بگویی یا دستش را بگیری که گرمای قلب عاشقت همه ی روز او را گرم کند؟
 
[...]
 
ای قلب مهربان و مشتاق که از همه لحظه های انتظار من بزرگتری که از یأس دقایقی که بر چشم هایم تحمیل می شد عظیم تری،می شود آیا جنس انتظار من هم آنقدر بزرگ شود که قدمی رسیدن تان را نزدیک کند؟ می شود نگاه من ، گوشه ای از قلب نازنین شما که قلب عالمین است را گرم کند؟
می شود به این من ، این منِ کمترین اذن بدهید که منتظری موثر در عالم بزرگ و مهربان انتظار شما باشد ؟
می شود وجودی را که سایه های سرد زمستانی سردش کرده با هرم نفس های بهاری تان گرم کنید؟

 

۰۳ فروردين ۰۲ ، ۱۶:۲۶

یا طبیب من لا طبیب له

 

• تند تند شروع می کند صحبت درباره داروهای تجویزی؛ یک ورق قرص اشتها آور، اگر میخواهی چاق نشوی شب بخور ، اما نه! شب باید آن یکی دارو را بخوری پس همان صبح بخور.یکسره صحبت می کند و داروها را بالا و پایین می کند بی آنکه حتی قبلش پرسیده باشد: اشتها داری یا نه ؟ یا چرا اشتها نداری ؟

 

• سرت درد می کند و فشارت بالاست هر کدام علتش را به چیزی ربط می دهیم که می دانم علتش آن نیست ، می نشینی سر سجاده غرق در فکر ، شاید همه فکر می کنند منتظر نزدیک شدن لحظه تحویل سالی که قامت ببندی اما من می دانم که این ها همه نیست.

 

• می ایستم جلوی مضجع شریف ، دست میگذارم روی موضع درد ،انگار که بخواهم بِهتان نشان بدهم کجا درد می کند و بعد می گویم لطفا دست تان را بگذارید" اینجا "که زود خوب بشود.

من دستم روی گردن است اما حتما نگاه شما، به موضع اصلی ست.

 

مَن أرَادَ هَجرَکَ رَأى مِنْ ثُقْبِ اِلبَابِ مَخْرجًا
وَمَنْ اِبْتَغى قُرْبَکَ صَنْعَ مَنْ ألجُدْرانِ مَدْخَلًا...
 
آنکه خواست ترکت کند، 
از روزنه‌ی دَر راهی پیدا کرد و رفت
و آنکه خواست در کنار تو باقی بماند،
از دیوارهای بلند دروازه‌ای ساخت...

 

 

 

 

۰۱ فروردين ۰۲ ، ۰۵:۵۴