درمان گر
یا طبیب من لا طبیب له
• تند تند شروع می کند صحبت درباره داروهای تجویزی؛ یک ورق قرص اشتها آور، اگر میخواهی چاق نشوی شب بخور ، اما نه! شب باید آن یکی دارو را بخوری پس همان صبح بخور.یکسره صحبت می کند و داروها را بالا و پایین می کند بی آنکه حتی قبلش پرسیده باشد: اشتها داری یا نه ؟ یا چرا اشتها نداری ؟
• سرت درد می کند و فشارت بالاست هر کدام علتش را به چیزی ربط می دهیم که می دانم علتش آن نیست ، می نشینی سر سجاده غرق در فکر ، شاید همه فکر می کنند منتظر نزدیک شدن لحظه تحویل سالی که قامت ببندی اما من می دانم که این ها همه نیست.
• می ایستم جلوی مضجع شریف ، دست میگذارم روی موضع درد ،انگار که بخواهم بِهتان نشان بدهم کجا درد می کند و بعد می گویم لطفا دست تان را بگذارید" اینجا "که زود خوب بشود.
من دستم روی گردن است اما حتما نگاه شما، به موضع اصلی ست.