هم سفره
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۱۵ ب.ظ
یا طبیب من لاطبیب له
چفیه را پهن می کنم گوشه ی تخت،یک پلاستیک خرید هم رویش می گذارم که سفره باشد ،نان و پنیر و نمک را هم می چینم روی سفره و می گویم عادات شما این بوده که هیچ وقت دعوت کسی را رد نمی کردید،دعوت مرا قبول کنید و بیایید که با هم صبحانه بخوریم.طعم شیرینی دارد که نشسته باشید و دقایقی مهمان ِ مهمان تان بوده باشید.شیرینی اش از چشم هایم سُر می خورد روی لباسم ... به گمانم لباسم هم حالا طعم دارد؛طعم شیرین...
"قدس"
۰۲/۰۳/۱۸