فوز العظیم
شنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ ب.ظ
یا طبیب من لا طبیب له
.
•من مشهد بودم که تو راهی شدی.
گفتم :نجف رفتی سلام منم به حضرت مولا و حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی برسون.
به آقا حضرت عباس علیه السلام هم بیزحمت بگو که من گفتم :خیلی ممنونم.
•حضرت عمو علیه السلام من هنوز هم از شما ممنونم در سخت ترین روزهای تنهایی ام،هدیه هایتان و بودن تان پشت گرمیِ دلم بود. دلتنگ و مشتاق هستم که دوباره شبی در سردابتان بنشینم و با هم حرف بزنیم.شما برای من هم همانقدر پناهید که برای دردانه های برادرتان.هر چقدر بالانشین باز نگاهتان از دلم که پای قدم های شماست غافل نیست.
•قرآنم را بر می دارم و می نشینم رو به قبله
و می گویم اگر الان در سردابتان بودم و قرآن را باز می کردم با من چه می گفتید؟!
چشم هایم را می بندم و قرآن را باز می کنم.
این بار یونس می آید :
الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون...
۰۲/۰۳/۲۷