اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
روزهای ِ غربت ِمادر،
کجا بودی
عمو
... !؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیت الاحزان ، قبله ِ رنج ِ آدمی ست .
«شهید سید مرتضی آوینی»
اشکانه :
سیّدِ مظلوم و دل سوخته ِ من ،
شهادتت مبارک .
؞زنی نزد ِ امام ِ صادق علیه السلام آمد و گفت : پسر ِ من دیر زمانی است که به سفر رفته است و من خیلی مشتاق ِ آمدن او و دیدن اش شده ام برای ِ من دعا کنید .
امام به او فرمود : صبور باش. زن مدتی به سفارش ِ امام عمل کرد و دوباره آمد و از بسیار طول کشیدن دوری فرزندش شِکوه کرد.
امام علیه السلام فرمود: مگر به تو نگفتم صبر پیشه کن.زن گفت: ای فرزند پیامبر خدا چه قدر صبر کنم؟ به خدا قسم صبرم تمام شد!
امام علیه السلام فرمود: به خانهات برگرد که پسرت را باز گشته از سفر خواهی یافت.
زن سراسیمه به خانه آمد و دید پسرش از راه رسیده است ! او دست پسر را گرفت و وی را نزد امام صادق علیه السلام آورد و گفت: ببینم، آیا بعد از پیامبر هم به کسی وحی می شود؟!
امام فرمود: نه، لکِنْ عَنْدَ فَناءِ الصَّبْرِ یَأْتی الفَرَج: صبر که تمام شود گشایش می رسد.
تو آن گاه که گفتی صبرم تمام شد فهمیدم که خدا با آمدن پسرت نگرانی تو را برطرف کرده است.
.
.
؞ وقتی تو این همه می باری
من بغض هایم را می خورم که دامن ام فقط وقف ِ اشک های تو باشد
وقتی تو نفس ات این همه سنگین می شود
من نفس هایم را نمی کشم که تو راحت نفس بکشی
لکن عند َ فناء ِ الصبر یأتی الفرج.
.
و تنها "تو" ! می بینی حلقه ِ اشکی را که نمی بارد و سینه تنگی را که نفس اش نیست !
اللهم لک الحمد ُ حمد الشاکرین
مِنَالْمُوْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ
فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ
وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا۱
چه خوش صید دلم کردیبنازم چشم ِ مست ات را
که کس آهوی ِ وحشی را از این خوش تر نمی گیرد
بسم الله الرحمن الرحیم
مثل ِ تو که نامه ای به بهشت۲نوشتی من هم می خواهم نامه ای به بهشت بنویسم ... تو گیرنده ِ نامه ات شهید رضا مرادی بود و من البته خود ِتو !
یادت هست گفتی رضا جان کوچه دیگرتو را به یاد ندارد اما می داند که چیزی را فراموش کرده !؟و من در آغازین سال ِ دهه ی ۹۰ باید از کوچه و خیابان ! با تو چه بگویم ؟
من که جنگ را از زاویه صدای ِ دوشکاها و نور ِمنور ها و خمپاره ۶۰ ها که سر می برد و دست می برد و بوسه هایش همرزمان ات را بهشتی می کرد ندیدم ، من جنگ را با صدای ِ پُر درد ِتو و نفس های سوخته ِ جاری در روایت ِ فتح ات دیدم و شناختم
سید مرتضی جان !
چهره ات در قاب ِ عکس ِ حجله ایی۳که گرفته ای آن قدر آرام است کهشاید کسی دل ِ پُر درد ِ تو را حتی از چین های ِ پیشانی ات نخواند ولی من خیلی قبل تر از آن که خبر ِ شهادت ِ تو را روی ی بُرد ِ مدرسه ببینم تمام ِقافیه های ِ ناتمام ِدلم را به تو باخته بودم !
حال بیا به همان ِعهد ِنانوشته ِ که خود می دانی ، بیا به من بگو که این موویلا که ساعت ها پشت آن می نشستی چه بود اصلاً چه جاذبه ای بود که تو را از آن سوی ِ مرزها به این سو کشانید !؟
بگو جنس ِ دهلیز و بطن و آئورت ِ قلب ات چه بود که خدا بیلی را که می خواستی برایش بزنی ، از دستت گرفت و جایش به تو قدم و قلمی دیگر داد.
خودت که گفتی برای خدا بیل زدی نه بیل را برای ِ خدا زدی ، چه این درک ِ والای تو - در تقدم و تأخر واژه های ِ فقط همین سطر -زانوان ِ مرا پیش بصیرت ات خم می کند ، تو جهاد را از درون ِخودت شروع کرده بودی تو ابراهیم جان ِخویش بودی ...
این بود که شد و بار یافتی که دست دراز کنی و با گرمی ِ نفس هایت لات و هبل های ِقلب ِمرا یک به یک بشکنی و باغ ِ دیگری در فراسوی مکان و زمان نشان ام بدهی و بگویی ام که هنگامه هنگامه ِ جهاد اکبر است.
تا بخوانم آن را که موسی ِ نبی سلام الله علیه آن وقت که به مبارزه فرعون ِ زمان خویش ، بیرون می شد
اِنّی ذاهِبُ اِلی رَبّی سَیَهدِین ِ
باید بگذارم این حاجیان ِ کعبه سنگ و چوبی را ، چون مولای ِمان حسین سلام الله علیه ، که نیمه ِ دیگر ِ حج اش را جای ِدیگری تمام کرد
سید مرتضی جان ! ببین آن سطرها را که مقابل ِضریح ِنورانی برادر ِ امام غریب به خون ِدل نوشتم، در این شب به کجاها کشانده ای !؟
انگار باز از من دید ِدیگری بخواهی و دیدن ِدیگری !
نه هرگز خسته خواهم شد نه وامانده ، حتی اگر دل شکسته و دل خون باشم و تن ها میان ِ ... تو خیال ات راحت و دل ات آرام ... من هنوز نفس می کشم حتی اگر ، سوختگی ِ بازدم ام مشام ِعده ای را بیازارد !
تو اما سطرهای ِاین نامه را چنان بخوان که رضای ات خواند . حنجره ی سوخته رو به خیال ِنورانی ات می گیرم و هزار بار می خوانمت ... دریابش . +
لیلا اگر دل سوخته هم باشد
اما سیاوش روح اش را ،
از ورود ِبه آتش
باکی نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند; بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضى دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند.
سوره احزاب آیه۲۳
+-۲
+ -۳
سخنرانی حاج سعید قاسمی در مراسم بزرگداشت شهید سید مرتضی آوینی+
؞ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ
کاش این دل این همه نلرزد
بلکه بپرسم ات
این شکستگی که جبران اش می کنی
قلب را هم شامل می شود !؟
بغض ِ گلو هم !؟
اگر این لرزش ِ بی امان صدا اجازه بدهد
می خواستم بپرسم
تا چند بشمارم ...!؟
الهی رضا برضائک ...
روحی لک الفداء سجده ِ میان ِ قتل گاه ات چه طولانی شده ... مولا !؟
مرا نیز با تو سخنی است که اگر اذن می دهی بگویم:
من در صحرای کربلا نبوده ام و اکنون هزار و سیصد و چهل و چند سا ل از آن روز گذشته است .اما
مگر نه اینکه آن صحرا بادیه هول ابتلائات است و هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد ؟
.... پس بگذار مرا که در جمع اصحاب تو بنشینم و سر در گریبان گریه فرو کنم.
شهید آوینی
پس بگذار مرا که در جمع اصحاب تو سر در گریبان گریه فرو کنم...
یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها
یا ابا عبد الله ! ای برادر زینب ! آنکه می خندد ، هنوز مقتل غیرت تو را نخوانده است .
آن روز در آن بی آبی ، مگر تو چه گفتی که تمام زالوها به یکباره بر سر خونت اتفاق کردند.
ابوالقاسم حسینجانی