بینی و بین الله

بینی و بین الله

و کفی بالله شهیدا بینی و بینکم.
و این بس که خداوند گواه است...
سوختن بهای ِ قرب است و چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای ِ عشق نمی دهند . آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید. «شهید سید مرتضی آوینی»

قدم گاه

پربیننده ترین مطالب

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین آمنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


 

غم ات سنگین است

دلم سبک نمی شود ... شانه هایت را پس نکش از چشم های ِ بارانی ام .


 

مهمان ِ بی قراری ِ درد ِ دلم شدی...

وقف ِ نگاه ِ توست هیاهوی ِ چشم هام...

 

 





۱۲ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین آمنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

در علقمه

یاس ِقامت ات

چه بوسیدنی است ،

اخاء ...





۲۶ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین امنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک



حکایت ِ کوچه را باید

از جگر ِ ارباً اربای ِ تو بپرسد، زینب  ...

سلام الله علیهما


_________

نوا [ ...تکراری ست... ]





۲۲ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین امنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک



علی اکبر

               نام اش ...

                           روضه های ِ ...

                                               یک ...

                                                           کوچه است... 








۱۹ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین امنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک

چند وقت پیش

رفته بودند دیدار ِ مادرش

حالا نشست و در سرچ ِ بینگ نوشت آن هم به اشتباه شهید "امید ...

لینک ها یک به یک پشت هم نشست به نام ِ ...

میان صحن ِ یک سایت ، این میان ، نوایی هم دانلود شد

حال مدام در گوشش تکرار می شد

تکرار می شد

تکرار می شد

تکرار ...

و از نگاه اش

آه

آه

می ریخت ...

 

+

 

 

سیب ِ سرخی سر ِ نیزه است دعا کن من نیز ،

این چنین کال نمانم به شهادت برسم ...

 





۱۰ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین امنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


خط های ِ دنیا روی ِ دامن سه ساله

 پر از نقطه است ...

نقطه های ِ بابا...




من تقلا کردن ام بی فایده ست پاشو ببین

حال دیگر گشته ام مانند زهرا مادرم

.

.

.

...





۰۱ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۰

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین آمنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


کوچک بود
اما
مردبود ...

آری مردی کـ به قد و قواره نیست ...

۲۹ مهر ۹۱ ، ۲۰:۳۰

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ان الله یدافع عن الذین امنوا

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


سید محمد حسینی بهشتی:

برادرها خواهرها عاشق شوید.

زندگی به عشق است.

مسلمان عاشق است.

عاشق ِ خداست.

 

آخرین باری که ازخانه بیرون آمد ، یک شنبه بود ؛ هفتم تیر . هم سرش داده بود برایش لباس نو دوخته بودند .قبای ِ کرم وعبای مشکی تازه اش را پوشید . چند روز بود که زمزمه می کرد :

درد ِ عشقی کشیده ام که مپرس

زهر ِ هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر ِکار

دلبری بر گزیده ام که مپرس

موقع خداحافظی ، دست هایش را دور ِعزت الشریعه ، علی رضا و محبوبه گرفت و هر سه را با هم بغل کرد . بوی ِ گل ِ یاس می داد . علی رضا با تعجب به مادر نگاه کرد . با چشم هایش پرسید چرا امروز پدر این قدر عجیب خداحافظی می کند ؟

آن شب در دفتر حزب جلسه بود. بعد از این که کارهایش در دادگستری تمام شد ، رفت حزب ِ جمهوری . وقت ِ نماز بود . همه رفتند حیاط ، نماز بخوانند . پشت ِ سر ِ بهشتی ایستادند . مثل ِ همیشه که نماز می خواند ، چشم هایش را بست . رگ هایش برجسته شد و خون توی ِ صورتش دوید و صورتش را سرخ کرد .

نماز که تمام شد ، رفتند سالن تا جلسه را روشن کنند . قرار بود درباره گرانی صحبت کنند اما بعد از برکناری بنی صدر ، حالا مهم ترین مسأله ، ریاست جمهوری بود .

از او خواستند صحبت کند . چند دقیقه بعد صدایش در انفجار گم شد . صدایی که همه را به طرف ِ خیابان ِ سرچشمه کشاند.

اینجا +

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بهش می‌گفتند ؛ انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار.

دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟

می‌گفت: مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید ؛  «ان الله یدافع عن الذین امنوا»
یعنی وظیفه من این است که ایمان بیاورم، کار خدا این است که از من دفاع کند. دعا کن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم. خدا کارش را خوب بلد است...

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گواه :

هدف رو نویسی ِ کتاب نبود . اصلا اگر انگار دلت بهشتی نباشد اذن ِ نوشتنی از بهشتیان نیست ، پس دست های ِ این کمترین را چه رسد به این که میان ِاین چنین سپیده دمی از دم های ِ هوای ِ بهشتی ِ سید محمد حسینی بنویسد می گذارم خودش روایت کند خودش ببرد خودش بکشد . هم او که همیشه کنار ِ اسمش و کنار ِ شهادتش ، مظلومیت هم بود . 

خدا کند که درد ِعشق نیز با دل آن کند که با او ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آه :

 +




  



۰۶ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۰

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


 

و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل1

اصحاب ِ حق به قلّت هم پشت ِ کثرت ِ شیطان را می شکنند .

اما میانه ِ سال 8 هجری آنان که بر لباس کفرشان ، ردای نفاق پوشیدند ، سال 40 هجری مزورانه بر کاخ ِ سبز شامی شان مسند نشین شدند و کرسی ِ خلافت را جولانگاه ِ بوزینگان کردند و سال 61 هجری بر لباس نفاق ِشان یراق های ِ جهنمی دوختند.

اللهم العن اباسفیان و معاویه و یزید بن معاویه علیهم منک العنة ابد الابدین

هرگز مکرشان کهف ِ امانشان نخواهد شد . چگونه تواند گریخت آن که خدا در تعقیب ِ وی است !

 

ما رأیت الا جمیلا افق ِ آسمان ِ انا فتحنا لک فتحاً مبینا ست .

آن که هر روز از لباسی به لباسی در می آید از کجا بداند که کربلا برای اصحاب ِ عشق فتح بزرگ است.

کربلا تا ابد پرچم ِافراشته ِ پیروزی ِ عظیم حضرت ِ عشق علیه السلام بر جنود ِ شیطان است .

آن عبد الله بن عمر ، عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبیر ها که هر روز ما را به سر تسلیم و کنج ِعافیتی در یمن و دژهای ِ محکم و کوه های دوردست می خوانند ، از کجا بدانند که امان همه در سایه سار ِ نگاه ِ پر مهر و دست های ِ انسان ساز ِ توست.

بر شوق شوق ِ دل جامه ای دوختنی نیست ، بند ِ کفش ها را ز سر ِ شوق بستن نتوان .

میان ِ سپیده ی ِ روزی که تو هم قدم به مدینه گذاشته ای و هم پا به مکه .

زود است که فریاد ِ "و من کان فینا باذلا مهجة موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنــا ، فانی راحل مصبحا ان شاء الله تعالی"بر آوری ...

 

لبیکـــ ...

لبیکـــــــ ... یا حبیبی یا حسیـــن ...

 

شهادت نامه :

 

احلی من العسل آن مرگ که پیش ِ پای ِ تو باشد ..

حضرت ِ عشق...

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

1-       امام پس از پنج روز که فاصله مدینه تا مکه را پیمودند در شب جمعه سوم شعبان ، وارد مکه معظمه شدند و این آیه شریفه را تلاوت نمودند ؛ " امیدوارم پروردگارم به راه راست رهنمونم گرداند و بر آن چه خیر و صلاحم در آن است ، هدایتم فرماید ." قصص / 22

2-       هر یک از شما که حاضر است در راه ِ ما از خون ِخویش بگذرد و جانش را در راه ِ شهادت و لقای ِ پروردگار نثار کند ، آماده ی ِ حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد ؛ ان شاء الله تعالی.





۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۹:۳۰

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به عمک  

 

این روزها همه به روزند .

می ایستم جلوی گل فروشی و نگاه می کنم به گل های شاداب و چند تا گل ِ  پلاسیده ِ توی ِ گلدان های پلاستیکی ِ بزرگ. نیازی به پرسیدن قیمت ها نیست ، می دانم که مدت هاست که قیمت ِ گل ها سر به فلک می زند ! حتی اگر خودشان قدر ِ قیمتی بودن ِ خودشان را ندانند .

روز ِ مادر نزدیک است ؛ روز ِ ولادت مادر سلام الله علیها در پیش . این روزها همه به روزند با روایات ِ تقویم ...

قدم می زنم راستای ِ خیابان را ... زرد ، سرخ ، سبز ، آبی ... باد ِ بی حیایی پیچیده در گره ِ روسری ها و دنباله ِ شال ها ... و آن زلف ها که روزی ِ طره اش در دست ِ دلدار بود بر باد ِ هوا ِ ست ...

روز ِ مادر نزدیک است و روز ِ ولادت حضرت ِ مادر سلام الله علیها در پیش ...

هر کس می خواهد دل ِ مادرش را شاد کند ...

دلم در خیابان ها فشرده می شود و در کوچه ها در به در ... کسی یاد ِدل ِ مادر هست !؟ کی ما یادمان رفت روز ِ مادر ، چرا روز ِ مادر شد و برکت ِ نام گذاری اش ، یمن ِ قدوم ِوجود ِ نازنین ِ کیست ، این طلیعه ِ زهرایی را که از خاطرمان برد که بر خاطره ، مادری ِ مادر ِ هستی گرد ِ خاکی نشاندیم از غفلت ...!؟

تازیانه های سال ِ سقیفه تمام نشده ، وقتی دنباله ِ روسری ها را به باد داده ایم

ضرب ِ سیلی ها تمام نشده ، وقتی تارهای ِ طره ها به فریب ِ شیطان مهمان ِ هرزه گی ِ چشم ها ست ...

 

رو به قبله نشسته ام قرآن به دست ...

فاطمیه بود ، پله ها را دو تا یکی بالا می آمد، آمد در اتاقم و با هیجان گفت ؛ امشب نبرد ِ ال کلاسیکو ست و ترکیبات احتمالی تیم ها را برایم شمرد ...

 

در دلم می گذرد ؛

می خواهم از غمت نخورم بر زمین ولی

هر بار می رسم جلوی در، نمی شود

 

می گوید : اخبار گفته تعداد تماشاچی ها در کل دنیا، 4 میلیون ( تردید کرد و به فکر فرو رفت ) ... 40 میلیون نفر ...

فکر می کنم 11 نفر بازیکن ، یک نفر دروازه بان ، چند نفر مدافع ، چند نفر خط حمله ...می خواستم بپرسمش .

یک کوچه و یک مدافع و چند مهاجم ... چند تماشاچی داشت !؟

قرآن میان ِدست هایم می لرزد ...

این کوچه ها ، چند مهاجم دارد ، چند تماشاچی ، چند مدافع ، یک نفر دم ِدر تنهاست .

هنوز هم مادرمان در کوچه برای ِ دفاع از ولایت تنهاست ... هنوز سیلی و غلاف و تازیانه و ریسمان است اگر ایمان آبشخورش چشمه سقیفه دنیا باشد و اگر تماشاچی ها ، بصیرتشان فقط تماشا و هو هو کردن ...

قدم می زنم راستای ِ خیابان را ...

زرد ، سرخ ، سبز ، آبی ...

باد می وزد و با خودش باران می آورد ، دست هایم را به شور ِ همیشگی زیر ِ سقف ِ آسمان تمنا می کنم و می گویم؛

یک قطره یک قطره از چشم هایت ...

دعایی در دل ِ شکسته است

یا جابر العظم الکسیر ...






۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۹:۳۰

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

اللهم صل ِ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک


روزهای ِ غربت ِمادر،

کجا بودی

عمو

... !؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بیت الاحزان ، قبله ِ رنج ِ آدمی ست .

«شهید سید مرتضی آوینی»


اشکانه :

سیّدِ مظلوم و دل سوخته ِ من ،

شهادتت مبارک .






۱۹ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۳۰

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بصیرت یعنی اینکه بدانی شمری که سر امام حسین علیه السلام را برید

همان جانباز صفین بودکهتا مرز شهادت پیش رفت.

«امام خامنه ای مدظله العالی»


چشم ها اگر فانی باشند نگاه ها که باقی اند ... گرچه برای آن که فانی در ذات لایتناهی ست فنا و بقا جز واژگانی نارسا نیست . اگر افق ِ نگاه ها باقی باشد و از جنس ِنور ، و اگر بصیرت چراغ ِ جان ، هنوز و همیشه هم غربال های ِ محبوب ، آن را که انسان است را از آنکه ادای ِ انسانیت را طوطی است خوب جدا می کند .

و هرگز ایمان به داعیه پر طمطراقش نیست ؛

«آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف این‌ که گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‏ ایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟ و محققاً ما اممی را که پیش از اینان بودند به امتحان و آزمایش آوردیم، و همانا خدا دروغگویان و راستگویان را کاملاً می‏ شناسد.*»

حال بگذار عده ای به خیال ِ خام ِ خویش هر چه می خواهند گُل به اول ِ اسمشان سنجاق بزنند و گل هر محفل و بزم و دنسی شوند ، در پیشگاه ِ او اما ، کسی شیفته ِ گُل ِ خود زده ی اول اسم ها نیست .

بگذار یک عده ای به نور ِ اسم ِ فامیلشان بنازند که نور ِ صراط از بخشِ اول ِ شهرت ِ کسی کسب نمی شود . و سبقه ِ ایمانی افراد مُهر ِ پیشانی نوشت ِ عاقبت به خیری نیست گاهی می شود حـُر نام داشت و میانه ِ میدان کارزار و انتخاب ، حُر بودنت اثبات شود و یکبار می شود که حـُر نبود ولی پشت ِ نامش پنهان شد و پناه ِ آغوشت به جای امن ِ نگاه ِ مولا ، سراب ِ دستان ِ شیفتگان ِ شیطان باشد .

آن که دنیا قرار ِ دلش باشد نه معبر ِ عروجش ، و آن که هوای ِ قدسی ِ جانش را به قدیسه های ِ پوشالی تقدیم کند ؛«سیعلمون غدا من الکذاب الاشر ، زودا که فردا بدانند دروغگوی خودخواه کیست.**«

ماه ِدلارای ما ! شوق ِ پرواز ِ ما مهتاب ِ چشم های توست و حاشا که با وجود نور ِ مبین پیشانی ات راه میان ِ بیراهه های ِ دنیا گم کنیم بگذار فاصله هر چه می خواهد به زعم خویش از نَفس های گرمت دورمان کند برای ما که پا بر رکاب ، همیشه در انتظار اشاره ِ چشمان ِ آسمانی ِ توأییم خطی به میان نیست .

فاصله ها قرارداد ِ دنیایی اند نه برای ِ مایی که تو را آسمانی دوست داریم .

 


*عنکبوت /2، 3

**قمر/26





۲۳ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۳۰

 

 

شهادت در رکاب امام خمینی زیباست اما دفاع از ولی فقیه حاضر از آن هم زیباتر است.  خون دادن برای امام خمینی زیباست اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیباتر است.

« شهید سید مرتضی آوینی »

 

http://parvanegi.persiangig.com/image/Emam%20Khameneei.jpg

 غزل خوانی خلیل ذکاوت در محضر امام خامنه ای روحی فدا(+)


 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  :

عاشقان

پیامک ِ خالی ِ یار را نیز منتظرند

او که دیگر ، خدای ِعاشقان است ...

از پیام ِخالی ام هم

عاشقانه ای

می سازم ...







۰۷ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۰

؞زنی نزد ِ امام ِ صادق علیه السلام آمد و گفت : پسر ِ من دیر زمانی است که به سفر رفته است و من خیلی مشتاق ِ آمدن او و دیدن اش شده ام برای ِ من دعا کنید . 

امام به او فرمود : صبور باش. زن مدتی به سفارش ِ امام عمل کرد و دوباره آمد و از بسیار طول کشیدن دوری فرزندش شِکوه کرد.

امام علیه السلام فرمود: مگر به تو نگفتم صبر پیشه کن.زن گفت: ای فرزند پیامبر خدا چه قدر صبر کنم؟ به خدا قسم صبرم تمام شد!

امام علیه السلام فرمود: به خانه‌ات برگرد که پسرت را باز گشته از سفر خواهی یافت.

زن سراسیمه به خانه آمد و دید پسرش از راه رسیده است ! او دست پسر را گرفت و وی را نزد امام صادق علیه السلام آورد و گفت: ببینم، آیا بعد از پیامبر هم به کسی وحی می شود؟!


امام فرمود: نه، لکِنْ عَنْدَ فَناءِ الصَّبْرِ یَأْتی الفَرَج: صبر که تمام شود گشایش می رسد.

 تو آن گاه که گفتی صبرم تمام شد فهمیدم که خدا با آمدن پسرت نگرانی تو را برطرف کرده است.

.

.

؞ وقتی تو این همه می باری

من بغض هایم را می خورم که دامن ام فقط وقف ِ اشک های تو باشد

وقتی تو نفس ات این همه سنگین می شود

من نفس هایم را نمی کشم که تو راحت نفس بکشی

لکن عند َ فناء ِ الصبر یأتی الفرج.

.

و تنها "تو" ! می بینی حلقه ِ اشکی را که نمی بارد و سینه تنگی را که نفس اش نیست !

اللهم لک الحمد ُ حمد الشاکرین

 





۰۵ مهر ۹۰ ، ۲۰:۳۰


مِنَالْمُوْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ

فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ

وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا۱

چه خوش صید دلم کردیبنازم چشم ِ مست ات را

که کس آهوی ِ وحشی را از این خوش تر نمی گیرد

 بسم الله الرحمن الرحیم

مثل ِ تو که نامه ای به بهشت۲نوشتی من هم می خواهم نامه ای به بهشت بنویسم ... تو گیرنده ِ نامه ات شهید رضا مرادی بود و من البته خود ِتو !

یادت هست گفتی رضا جان کوچه دیگرتو را به یاد ندارد اما می داند که چیزی را فراموش کرده !؟و من در آغازین سال ِ دهه ی ۹۰ باید از کوچه و خیابان ! با تو چه بگویم ؟

من که جنگ را از زاویه صدای ِ دوشکاها و نور ِمنور ها و خمپاره ۶۰ ها که سر می برد و دست می برد و بوسه هایش همرزمان ات را بهشتی می کرد ندیدم ، من جنگ را با صدای ِ پُر درد ِتو و نفس های سوخته ِ جاری در روایت ِ فتح ات دیدم و شناختم

سید مرتضی جان !

چهره ات در قاب ِ عکس ِ حجله ایی۳که گرفته ای آن قدر آرام است کهشاید کسی دل ِ پُر درد ِ تو را حتی از چین های ِ پیشانی ات نخواند ولی من خیلی قبل تر از آن که خبر ِ شهادت ِ تو را روی ی بُرد ِ مدرسه ببینم تمام ِقافیه های ِ ناتمام ِدلم را به تو باخته بودم !


 

حال بیا به همان ِعهد ِنانوشته ِ که خود می دانی ، بیا به من بگو که این موویلا که ساعت ها پشت آن می نشستی چه بود اصلاً چه جاذبه ای بود که تو را از آن سوی ِ مرزها به این سو کشانید !؟

بگو جنس ِ دهلیز و بطن و آئورت ِ قلب ات چه بود که خدا بیلی را که می خواستی برایش بزنی ، از دستت گرفت و جایش به تو قدم و قلمی دیگر داد.

خودت که گفتی برای خدا بیل زدی نه بیل را برای ِ خدا زدی ، چه این درک ِ والای تو - در تقدم و تأخر واژه های ِ فقط همین سطر -زانوان ِ مرا پیش بصیرت ات خم می کند ، تو جهاد را از درون ِخودت شروع کرده بودی         تو ابراهیم جان ِخویش بودی ...

این بود که شد و بار یافتی که دست دراز کنی و با گرمی ِ نفس هایت لات و هبل های ِقلب ِمرا یک به یک بشکنی و باغ ِ دیگری در فراسوی مکان و زمان نشان ام بدهی و بگویی ام که هنگامه هنگامه ِ جهاد اکبر است.

تا بخوانم آن را که موسی ِ نبی سلام الله علیه آن وقت که به مبارزه فرعون ِ زمان خویش ، بیرون می شد

اِنّی ذاهِبُ اِلی رَبّی سَیَهدِین ِ

 

باید بگذارم این حاجیان ِ کعبه سنگ و چوبی را ، چون مولای ِمان حسین سلام الله علیه ، که نیمه ِ دیگر ِ حج اش را جای ِدیگری تمام کرد

سید مرتضی جان ! ببین آن سطرها را که مقابل ِضریح ِنورانی برادر ِ امام غریب به خون ِدل نوشتم،  در این شب به کجاها کشانده ای !؟

انگار باز از من دید ِدیگری بخواهی و دیدن ِدیگری !

 

نه هرگز خسته خواهم شد نه وامانده  ، حتی اگر دل شکسته و دل خون باشم و تن ها میان ِ ... تو خیال ات راحت و دل ات آرام ... من هنوز نفس می کشم حتی اگر ، سوختگی ِ بازدم ام مشام ِعده ای را بیازارد !

تو اما سطرهای ِاین نامه را چنان بخوان که رضای ات خواند . حنجره ی سوخته رو به خیال ِنورانی ات می گیرم و  هزار بار می خوانمت ... دریابش . +

 

لیلا اگر دل سوخته هم باشد

اما سیاوش روح اش را ،

از ورود ِبه آتش

باکی نیست


ـــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌‏اند; بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضى دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند.

سوره احزاب آیه۲۳

+-۲

 +  -۳


سخنرانی حاج سعید قاسمی در مراسم بزرگداشت شهید سید مرتضی آوینی+





۰۱ مهر ۹۰ ، ۲۰:۳۰