یا جابر العظم الکسیر
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
نشانههای مؤمن پنج چیز است:
اول: 51 رکعت نماز (واجب و نافله در طول شبانه روز).
دوم: زیارت اربعین حضرت سیدالشهداء (علیه السلام).
سوم: انگشتر در دست راست کردن.
چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن.
پنجم: بلند گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نمازهای جهریّه (صبح، مغرب و عشا).*
پیش تر که این حدیث را می خواندم با خودم می گفتم من که نشان زیارت اربعین را ندارم پس مومن نیستم فکر می کردم فقط این 5نشانه است و مثل اصول دین ، بند دیگری نخواهد داشت.فکر می کردم زیارت اربعین نشانه ها را کامل می کند.
در مشایه اما هرکس روزی خودش را دارد . شب اول حرکت که از میان همه بچه ها فقط من و یکی دیگر از بچه ها شامی بهمان نرسید و هیچ جای دیگر هم نشد که غذا بخوریم هم حرف تو همین بود . من روزی خودم را داشتم همان جا و همان وقتی که تو می خواستی روزی بدستم می رسید.دردهای مسیر هم هر کدام خودشان روزی بودند که در جا و مکان خودش به ظرف زائر ریخته می شد.
آن وقت که درد تاول ، راه رفتن را مشکل می کرد و وقتی که کاملا فراموشش می کردم ، فهمیدم که بستگی دارد که کجا را نگاه کنم ، حواسم را به که بدهم . اگر دلم و همه ی توجه هدفم او باشد هیچ دردی نفسم را نمی گرفت.
من آن روزها را گویا برای این روزها گذراندم . در آن روزها گویا تو ، مرا برای این روزها، تمرین می دادی . طاقت صبرت لبریز نمی شود اگر کاسه اش متبرک به نگاه تو باشد . اگر خاطرم مشغول تو باشد . ابراهیم دلت در آتش رنج دنیا نمی سوزد اگر تبر را برای خوب کسی روی دوش بت بزرگ گذاشته باشی. پاهایت را هیچ نیلی ، نمی ، خیس نمی کند اگر موسای دلت ، عصایش برای او به گردش در بیاورد . سکوتت برای او باشد ، حرفت برای او ، لبخندت برای او ، اشکت برای او باشد .
می دانم که هنوز قد این حرف ها نیستم ، من ابراهیم نیستم ، موسی نیستم ، ولی این بنده کوچکت اندازه کوچکی خودش برای تو بارها ایوب بودن را تمرین کرده ... که آن هم نه از خودش که از تو بوده . تو سر بزنگاه ها ، سکوت را بر لبانم مهر کردی و آرامش را به قلبم الهام کردی.
نشانه های مومن 5 تا نیست ، ولی 5 نشانه را دارد ، می دانم نشانه های مومن صبر و حلم اوست ، افق نگاه اوست و انگشتری از مهربانی که از تو نه فقط بر دست راست که بر دست چپش داشته باشد حتی اگر دنیا همه قرارها و چله های رویایی ات را به هم بریزد تو اما کشتی دل بنده ات را به آن ساحل آرامشی که می خواهی ، خواهی برد. اگر ناخدای آن دل خودت باشی!
می گفت دنیا وارونه آخرت است .
می فرمود : الدنیا سجن المومن.
می گفت: آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست پس برادر خوبم،برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره ی رنج صبورترین انسانها باشی .
فرمود : الیس الله بکاف عبده؟!
اللهم یسر لنا بلوغ ما نتمنی
یا جابر العظم الکسیر
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
لیستی از اسامی دوست و فامیل را در ذهنم مرور می کردم تا جایی پیدا کنم که امشبی میهمان ناخوانده شوم ولی جایی نبود، ناگهان خیالم تا تو قد کشید ، راستی شما که غریب و غزیب نوازی ،میهمان ناخوانده ... ، نمی خواهی !؟
«أَنِ اقْذِفیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفیهِ فِی الْیمِّ فَلْیلْقِهِ الْیمُّ بِالسَّاحِلِ؛ »
(طه،39)
یا جابر العظم الکسیر
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
هوا دم کرده . زمین گرم است هوا گرم است آفتاب گرم تر . زیر سایه های کوچک درختان نشسته ایم . محشری ست گرم و مرز بسته . نگاه می کنم به جاده ای که درامتدادش تو را ایستاده می بینم . قرار بود این مسیر مرا به تو برساند . اشک دانه دانه از چشمانم سر می خورد. اگر قرار نبود این جاده مرا به تو برساند پس چرا میان همه فراز و فرودها، راهی خودت خواستی ام؟ دوباره باران چراهای از سر دلتنگی از چشمانم می بارد.
دوستی که کنارم نشسته می پرسد چیزی شده؟ جایی ت درد می کنه ؟ مریض شدی؟
از حجم تنهایی و غربت ، اینبار نه فقط اشک در چشمانم که شانه هایم هم می لرزند.
درد آن جا که عمیق است به حاشا برسد.
دربه دری دل من اما پیش نگاه تو ، هیچگاه گم نبود . گرما هر چقدر که می خواهد سوزنده باشد سایه مهرت همیشه بلندتر بوده و سفر آغاز به تو رسیدن با همه روضه های باز مسیر. کاسه های تشنگی و گرسنگی ما هیچ وقت خالی نماند.گرد مسیر بیشتر از نیم روز بر تنمان نماند . من شرمنده همه ملاحظات همیشگی ات که دردها و نیازهای وجود کوچک میهمانت را همیشه در نظر داشتی .
ازدحام مرا می ترساند که قدم هایم را سمت خورشید ِحرم تو بچرخانم و باز این تو بودی که تا حرمت کوچه باز کردی با نسیم بردی و با ابرها برگرداندی ام به آغوش ماه .فدای دل مضطرب دخترکانی که روزی این صحرا را در طوفانِ مصیبت و بلا دویدند.
عالی درجات؛ حضرت محبوب ، هوای مسلمانی مان را داشته باش که تاول های مسیر زندگی، ما را مشغول خود نکند، که ناامیدی و یاس چنبره بر ایمان مان نیندازد که لطافت عشق و مهربانی نگاه تو را در زمختی سرمای دل های یخ زده ، فراموش نکنیم. الهی روزی در لامکان و لازمان چشم مان به آغوش رضایتت روشن شود .
اشهد انک تشهد مکانی ، تسمع کلامی و ترد جوابی
یا جابر العظم الکسیر
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
.
.
.
أَسْتَوْدِعُکَ اللّٰهَ وَأَسْتَرْعِیکَ وَأَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلامَ
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
باران می بارد
یاد روضه حاج منصور می افتم
"شب تاسوعا هم بارون"
هوا دم کرده ،در ماشین را باز می گذارم اما بادی نمی وزد که این تن تب دار را خنک کند روی شیشه ماشین قطرات باران نشسته .دوباره حاج منصور در دلم می خواند " با نگاهش چه می کنید اما .... کوفیان چشم را هدف بزنید" و گریه می کنم .
شب تاسوعایی که آرزو داشتم در روضه باشم خودم تنها و پنهان اشک می ریزم . پلاستیک داروها هم می رسد و دو آمپول پیروکسیکام.
بر می گردیم خانه . آمپول می تواند درد تن را کم کند اما درد جان را نه. هیچ پیروکسیکامی درد قلبت را خاموش نمی کند.
نماز عشا را میخوانم و دراز می کشم . فکر می کنم به امام حسین علیه السلام ،جماعتی به ظاهر مسلمان به او که امام مسلمین بود،خارجی گفته بودند. آه از عقل های کج اندیش و نفس های شیطانی که در پوستین حق پنهان می شوند و دشنه کینه توزی شان را در قلب حقیقت فرو می کنند و کربلا هنوز ادامه دارد ... طعنه ها و تهمت ها هم به مقتضای عصر توسعه و تکنولوژی به روزتر ... اما دردش ... دردش بستگی به این دارد که تو کجای این مدار ایستاده باشی .
به هم ریخته ام نه کپسول نه شربت نه قرص هایی که دکتر داده این به هم ریختگی و درد را تسکین نمی دهد .
دراز می کشم چادر را روی سرم می کشم و می گویم "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله" می گویم :مرا با خودت ببر حسین ...
اما اگر قرار به پا پس کشیدن و فرار کردن به آغوش مرگ باشد پس امید در آغوش گرفتن شهادت چه؟!
این لرزش های بی امان و تنگی دل ، نشان می دهد فاصله ام از مرکز هستی دورتر شده . ای دایره دار طواف و ای مرکز عالم ! دستی بر آر و جانم را از بی قراری این تنگنا به آرامش آغوش خود بکش.
سخنان شان تو را غمگین نسازد!
ما آنچه را پنهان می دارند
و آنچه را آشکار می کنند
می دانیم...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
عصر جمعه ای گرم باشد و من باشم و تو ...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
وقتی به ما میگویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بنبستی قابل گشوده شدن است. فرج، یعنی این؛ فرج، یعنی گشایش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج میآموزد و تعلیم میگیرد که هیچ بنبستی در زندگی بشر وجود ندارد که نشود آن را باز کرد و لازم باشد که انسان ناامید دست روی دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر کاری نمیشود کرد؛ نه، وقتی در نهایتِ زندگىِ انسان، در مقابلهی با اینهمه حرکت ظالمانه و ستمگرانه، خورشیدِ فرج ظهور خواهد کرد، پس در بنبستهای جاری زندگی هم همین فرج متوقَّع و مورد انتظار است.
*امام خامنه ای مدظله العالی
بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در نیمه شعبان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین امنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
بعضی کتابها زندگی کردنی هستند
الحمدلله که روزی شد دست گرفتن کتابی برای زندگی کردن
گفتم :«بابا، این آدم ها ارزشش را ندارند.چرا ولشان نمی کنید بروید ایران؟آن جا به شما بیشتر نیاز هست.»
و یادت هست چی جوابم را دادی ؟ گفتی :«خدا گفته بیا و به همین ها خدمت کن.به همین ها که قدر نمی دانند و شاید محرومیتشان باعث شده این طوری بشوند »*
*منتخبی از صفحه 57 کتاب 7 روایت خصوصی ،
زندگی امام موسی صدر/ روایت 2/
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
بیست و ششمین شماره هفته نامه خط حزبالله به روح پرفتوح سید شهیدان اهل اقلم شهید سید مرتضی آوینی تقدیم شده است.+
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
ان الله یدافع عن الذین آمنوا
اللهم صلی علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
این بانوی بزرگوار در دوران تقریبا نه سال زندگی زناشویی خود شاید یک روز با آسایش خیال معمولی زنانه نگذراند.
در طول این مدت شوهر محبوب جوان او دائما در صحنههای خطر، در میدانهای جنگ، در صفوف مقدم و مواجه با خطرات بزرگ بود. یکبار فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) به شوهر محبوب و عزیز خود نگفت که به خانه و زندگی چرا نمیرسی. همیشه به او کمک کرد، همیشه به او روحیه داد، همیشه در کنار او قرار گرفت.
رهبر انقلاب امام خامنه ای حفظه الله؛ ۶۴/۱۱/۴